وقتي ديدمت تورو
 عشق جوابم كرده بود
آرزو كردم تورو
 حسرت عذابم كرده بود
وقتي ديدمت تورو
 آينه ها معني گرفت
لحظه ها رفت و دلم
بازم خرابم كرده بود
وقتي ديدمت تورو
 بودن يه حسه ديگه داشت
زندگي معني گرفت
 آدم حسابم كرده بود
بوي عشق خورد بر دلم
دنيا برام رنگي گرفت
آسمونم آبي شد
دنيا نگاهم كرده بود
در حساب قلب من
با يك نفس اول شدم
ديدني بود حال و روزم
لحظه خوابم كرده بود
خواب بودم لحظه ها از ياد من دررفته بود
زندگي در خواب من روياي ديگر گشته بود
خواب بودم خواب ناز
اي كاش هميشه خواب بود
حيف از روياي او
حيف كه تنها خواب بود.
 
 
 

 

شعر را در ادامه مطلب بخوانید

 

ادامه مطلب

خودم گفتم که تنهایی دروغه

نمی دانم چرا سهم خودم شد
خودم گفتم می دونم اشتباهه
ولی انگار این حق خودم شد
زحالم باخبر شد این دل من
شکستن آخرش سهم دلم شد
بهار عمر رفت و عاشقی مرد
بهار بیکسی سهم خودم شد
الهی خیر نبینه دست ان عشق
که این رویا زد و اون دست غم شد
به باور می رسیدم هر شب و روز
که عشق تو برایم مثل سم شد
 

 

 

در حسرت ان شبم که باران دارد

بازم نگهی به سوی یاران دارد

دیوانه ی اشکم که پریشانم کرد

دیوانه ان مه ام که بیمارم کرد

 من به حال گریه و تو باز می خندی

من در غم تو ظاهر یک لبخندی

در حسرت دیدار تو ماندم روزی

بیچاره منم تو داغ سینه سوزی

عاشق شده بودم وتو باز خندیدی

دیوانه شدم دوباره تو خندیدی

این خنده تو مثال اتش به من است

شاید که بفهمی عشق تو جان من است

ای کاش بفهمی عشق پا سوزم کرد

اواره ی امروز و دیروزم کرد ......

ياد سهراب بخير

 

شعر در ادامه مطلب..........

ادامه مطلب

شبي ديدم هواي گريه دارم

غمي جانسوز ميان سينه دارم
به دل گفتم برو خلوت نشين شو
برو تنها با عشق همنشين شو
دلم گفت عاشقي بيچاره ام كرد
از اين عادت مرا اواره ام كرد
به دل گفتم تمام عشق اين است
دل عاشق با غم همنشين است
دل بي عشق كه غم بر او روانيست
به اين هجران وغم او مبتلا نيست
دل من كه اسير درد عشق است
غمي دارد كه انهم كار عشق است
برو اي دل از اين زندان رها شو
برو اشكي بريز از غم جدا شو
دلم گفت جدايي از غمم نيست
شدم تنها اين هم ماتمم نيست
دل بي همنفس گشته خدايا
سزايم نيست اين غصه كمم نيست
 

 

خيال ميكنم اما دلم كه طوفانيست
تمام حسرت من در خيال و نادانيست
نگاه غرق ترحم وجودمو ازرد
بهانه شد برايم دلم كه تنها نيست
بهانه بودزاشكم نفس نميخواهم
بهانه هاي دلم يك گناه پنهانيست
تمام حاجت قلبم همين نگاهتوبود
نگاه كن به دلم كه دوباره بارانيست
خيالم می کنم عاشق شدم ولی چكنم
تمام حسرت عاشق شدن كه رويانيست
دلم جواني خودرا به ارزونفرخت

اگرچه حال دلم بازشبيه نادانيست

اگه ديدي كه تنها نيستم ياد تورو دارم

هميشه توی رویا هام به یاد توست که بیدارم
يه حسي داره انگاري نفس هامون
كه من با عشق ميگويم دوستت دارم
تو خوابام هرشب انگاري تو دستامي
شده يك حكم اجباري نفس هامي
برايم انگار شده عادت كه تو شب هام
كه هرشب تاسحر فكرمو رويامي
دوستت دارم دوستت دارم عزيز مهربون من
تورو مي خوام تورو ميخوام هميشه همزبون من
چرا خوابم نميگيره اخه تنها تو خوابم هست
تو بيداري كنارم نيست توي خوابم تكيه گاهم هست
تو رويايي كه من دارم كنارم تا ابد مونده
تو اين بيداري مطلق ازش يك رد پا مونده
چرا فرق داره بيداري با روياها و خواب من
خدايا تو دوايي ده به اين قلب كباب من

من از دست چشاي تو دوباره عشق مي بازم

دوباره عاشقت ميشم بهانه هاتو مي شناسم
دوباره عاشقت ميشم چشام بازم گواهي داد
گناه من شايد اين نيست تقاص اشتباهي داد
دلم درگير قلبي شد كه ازجنس نفس هامه
دوباره عشق ميبازم به دستي كه تو دستامه
چرا گرمي دستاتو زدست من نميگيري
ميترسم عاشقت باشم بگي بازم داري ميري
دوباره عاشقت ميشم ميخوام باور كني هستم
مي خوام اين بار اين عشق و نگيري ديگه از دستم
ميدونم بد بودم اما تقاص كار من اين نيست
بمون اين بهترين راهه اگر اين عشق اجباريست
ميخوام باز عاشقت باشم ميخوام اينو بدوني تو
تقاص كار من اينه بايد پيشم بموني تو
براي اخرين باره كه بازم عاشقت ميشم
رفاقت كار اين عشقه دوباره عاشقت ميشم

 

ادامه مطلب

 

شعر را در ادامه مطلب بخوانید

ادامه مطلب

شعر را در ادامه مطلب بخوانید...

ادامه مطلب

شعر را در ادامه مطلب بخوانید

ادامه مطلب

حرفهايي دارم

شايد از دل تنگي است

شايد از باور من

اين زمين زيبا نيست

غصه هايي دارم

كه جدايي ز دلم ممكن نيست

اسمان قلبم

انگاري تا به قيامت ابريست

جاي ما اينجا نيست

كوله بارم بسته است

بايد از اين غم خاكي بروم

در قلبم بسته است

تا نباشد عشقي

كه شود معبر من

تا نباشد حبي

كه شود باعث برگشتن من

اي هواي دل من بازكن اين راز سفر

كه دلم باز نگويد كه برگشتي هست

 

سعی کردم که باشم من بهار

چه بهاری با این انتظار

تا نیایی هیچ خزانی زار نیست

عطری از عشق بر گل و گلزار نیست

تا نیایی بلبلان دل خسته اند

لب ز اواز خوششان بسته اند

تا نیایی فرصت گل هیچ نیست

حق بودن میانی بیش نیست

سعی کردم که باشم من بهار

نه بهار نیست با این انتظار

سعی کردم با الف عاشق شوم

تا نیایی عشق هم نیست پایدار

حرفهایی دارم ...

از نگاهم پیداست

فرصتم کافی نیست

زندگی پا بر جاست

جای من اینجا نیست

در زمین خاکی

در هوای نمناک

با دل از غم حاکی

می توانم باشم

زندگی خالی نیست

عشق ها پا بر جاست

جای ما اینجا نیست

حرفهایی دارم ...

شاید از قلبم نیست

تا بماند عشقی

که دلش با ما نیست

 

تو که از اول جاده زدی روی نا امیدی

 

منوبا یه چشم گریون با تب عشقت ندیدی

باشه شاید حق من بود شاید اینم سرنوشته

این شاید کار خدا بود اونکه قصه نوشته

اونکه این سرنوشت و به نگاهت گره کرده

این نوای قلب من رو دوباره اواره کرده

ولی ای خدای عشاق ای دوای دردمندان

چرا اخه اون دلم رو اینجوری بیچاره کرده

گله دارم از نگاهت اونکه محتاجشم من

پس نگام کن تو دوباره باز بزار دوباره پاشم

بزار رو پاهم بیاستم بزار عاشقت بمونم

اینجوری شاید دوباره بتونم زنده بمونم

شعر رادر ادامه مطلب بخوانید

ادامه مطلب

 

تنهایی درد عجیبی است شاید تو هم دیده باشی

 تا حالا شده که عشقم ناگهان تنها رها شی

اگه تنهایی ندیدی اگه دردش نکشیدی

اگرم شده تا حالا قصه شو هم نشنیدی

پس نگاه کن به دل من که همیشه بی تو تنهاست

وقتی نیستی تو کنارم اسیر هجوم غمهاست

تو ببین چه کردی با من که همیشه غمگینم

دوست ندارم که عزیزم تنهایی تو من ببینم

تو بهارم هستی اما نکنه یه وقت خزون شی

نکنه یه روزی بی من اسیر دست زمون شی

نکنه تنها بشی تو توی این دنیای وحشی

دوست ندارم که تو هم یه روز مثه من با هجوم غم رها شی

 

 

سكوت را بهانه كن كه بهترين بهانه است

فقط نگاه کن به من که خیلی عاشقانه است

نگاه کن نگاه کن به این دل شکسته ام

به اینکه تو شکسته ای که من بخون نشسته ام

بهانه کن سکوت را سکوت حرف مبهم است

جدایی دلم زتو هزار برابر غم است 

 

همدره ای نگاه نکن غریبم

 

منم مثه تو اینجا بی شکیبم

همدوره ای عاشق و بی پناهم

تو رو خدا نزار بگم غریبم

بیا با هم تو دل خونه بسازیم

بیا با هم از عاشقی ببازیم

تو دلامون غم اومده باز اینجا

بیا با هم یه غم کده بسازیم

همدوره ای اینجوری نیست قصه مون

هجر و جدایی نداره دلامون

بعد همین دوره باهم بودن

بازم پیش هم میمونه دلامون

رسم وفای این دلا رو بنگر

شاید که دنیا قصد بازی داره

قصد شکستن تو دلش نیست داداش

فکر رهایی و جدایی داره

خدا کنه تو دل وفا بمونه

رسم شکستن دلا نمونه

دورشه ازمون این همه رنج عشق

فقط که عشق توی دلا بمونه

 

 

دل من تاب شکستن نداره

 

حرفی از عشق واسه گفتن نداره

شعر من تو بیت اخر می مونه

کاری با قافیه جستن نداره

قصه ی من قصه ی تنهاییه

زنده موندنه که مردن نداره

سوختن شمع و میشه تو قصه دید

 پرپروانه شکستن نداره

شب و روز من همه یکی شدند

قصه ی من که شنیدن نداره

خیلی دوست دارم که از دلم بگم

 دلی که تاب شکستن نداره

قلب تو زیاد با من بد میکنه

منم اونکه پای رفتن نداره

معنی عشقمون باطل شده بود

عشقی که گوش شنیدن نداره

ارزوی دیدنت برام شده مثل سراب

منکه عاشقت بودم ارزش دیدن نداره؟

زندگی یه نقطه ی سیاه من

دنیاهم که جای موندن نداره

تعداد صفحات : 4