ياد سهراب بخير

 

شعر در ادامه مطلب..........

ادامه مطلب

شبي ديدم هواي گريه دارم

غمي جانسوز ميان سينه دارم
به دل گفتم برو خلوت نشين شو
برو تنها با عشق همنشين شو
دلم گفت عاشقي بيچاره ام كرد
از اين عادت مرا اواره ام كرد
به دل گفتم تمام عشق اين است
دل عاشق با غم همنشين است
دل بي عشق كه غم بر او روانيست
به اين هجران وغم او مبتلا نيست
دل من كه اسير درد عشق است
غمي دارد كه انهم كار عشق است
برو اي دل از اين زندان رها شو
برو اشكي بريز از غم جدا شو
دلم گفت جدايي از غمم نيست
شدم تنها اين هم ماتمم نيست
دل بي همنفس گشته خدايا
سزايم نيست اين غصه كمم نيست
 

 

خيال ميكنم اما دلم كه طوفانيست
تمام حسرت من در خيال و نادانيست
نگاه غرق ترحم وجودمو ازرد
بهانه شد برايم دلم كه تنها نيست
بهانه بودزاشكم نفس نميخواهم
بهانه هاي دلم يك گناه پنهانيست
تمام حاجت قلبم همين نگاهتوبود
نگاه كن به دلم كه دوباره بارانيست
خيالم می کنم عاشق شدم ولی چكنم
تمام حسرت عاشق شدن كه رويانيست
دلم جواني خودرا به ارزونفرخت

اگرچه حال دلم بازشبيه نادانيست

اگه ديدي كه تنها نيستم ياد تورو دارم

هميشه توی رویا هام به یاد توست که بیدارم
يه حسي داره انگاري نفس هامون
كه من با عشق ميگويم دوستت دارم
تو خوابام هرشب انگاري تو دستامي
شده يك حكم اجباري نفس هامي
برايم انگار شده عادت كه تو شب هام
كه هرشب تاسحر فكرمو رويامي
دوستت دارم دوستت دارم عزيز مهربون من
تورو مي خوام تورو ميخوام هميشه همزبون من
چرا خوابم نميگيره اخه تنها تو خوابم هست
تو بيداري كنارم نيست توي خوابم تكيه گاهم هست
تو رويايي كه من دارم كنارم تا ابد مونده
تو اين بيداري مطلق ازش يك رد پا مونده
چرا فرق داره بيداري با روياها و خواب من
خدايا تو دوايي ده به اين قلب كباب من