شعر در ادامه مطلب ...
شک ندارم .. راست گفته اند ... ولی تحملم باور ندارد
خسته شده .. حق هم دارد اخه خیلیها را دیده که بی خیالند
دلم به دست انهایی است که دعا می کنند ... خدا کند که بیایی..
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
ولی کی ؟ تا کی صبر ؟ بیا ......
بیا که عقده دلم باز شود ...
بیا شاید بتوانم گریه کنم
تقدیم به اقای مهربانی ها
وقتی بهار می اید ...
امیدپیدا میکنم که شاید بیایی.....
شاید پایان غم ها فرا رسد وشاید ...
یقین دارم نام بهار با نام تو تکمیل میشود
یقین دارم گلها با عطر تو عطر میگیرند
ای کاش ما جای ان گلها باشیم...
ان گلها با نفست جون میگرند
دوست دارم جای ان گلها باشم ولی شاید انهم از سرم زیاد باشد
پس خاک میشوم شاید وقتی میایی گرد راهت باشم.....
بیا که عشق به یاد تو زنده است...
و کسی را بدون نام تو که خود عشق است نمی شناسم
پس چرا ؟
چرا بهار امد و نیامدی اقا.....؟
بهاری دیگر در راه است
تقدیم به اقای مهربانی ها
قطار عمر در حال دور شدن
تا از این زما ن دور نشده ام بیا
تا فرصتی هست بیا
بیا.... شاید دیگر نتوانم روی زیبا ی تو را ببینم
خیلی ها چشم امید دارند...
می گویند می اید....
اگر این قطار از سرعت خود کم کند و نخواهد سرعتش را به رخ ریلها بکشد
اری می ایی ولی کی؟
نمی خواهم بگویم دیدار به قیامت
من هنوز امید به دیدار در ایستگاه را دارم
ولی انتظار مرا می کشد
تاکی انتظار ؟.... تاکی صبر ؟ ....
صبر کاسه خود را پاره کرد و نیامدی
و قطار ایستگاه به ایستگاه دور میشود.. ولی هنوز امیدی هست که شاید بیایی.....
تقدیم به اقای مهربانی ها .... از طرف یک منتظر
تعداد صفحات : 1