همدره ای نگاه نکن غریبم

 

منم مثه تو اینجا بی شکیبم

همدوره ای عاشق و بی پناهم

تو رو خدا نزار بگم غریبم

بیا با هم تو دل خونه بسازیم

بیا با هم از عاشقی ببازیم

تو دلامون غم اومده باز اینجا

بیا با هم یه غم کده بسازیم

همدوره ای اینجوری نیست قصه مون

هجر و جدایی نداره دلامون

بعد همین دوره باهم بودن

بازم پیش هم میمونه دلامون

رسم وفای این دلا رو بنگر

شاید که دنیا قصد بازی داره

قصد شکستن تو دلش نیست داداش

فکر رهایی و جدایی داره

خدا کنه تو دل وفا بمونه

رسم شکستن دلا نمونه

دورشه ازمون این همه رنج عشق

فقط که عشق توی دلا بمونه

 

 

دل من تاب شکستن نداره

 

حرفی از عشق واسه گفتن نداره

شعر من تو بیت اخر می مونه

کاری با قافیه جستن نداره

قصه ی من قصه ی تنهاییه

زنده موندنه که مردن نداره

سوختن شمع و میشه تو قصه دید

 پرپروانه شکستن نداره

شب و روز من همه یکی شدند

قصه ی من که شنیدن نداره

خیلی دوست دارم که از دلم بگم

 دلی که تاب شکستن نداره

قلب تو زیاد با من بد میکنه

منم اونکه پای رفتن نداره

معنی عشقمون باطل شده بود

عشقی که گوش شنیدن نداره

ارزوی دیدنت برام شده مثل سراب

منکه عاشقت بودم ارزش دیدن نداره؟

زندگی یه نقطه ی سیاه من

دنیاهم که جای موندن نداره

تعداد صفحات : 4

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد